میخوام دور شم از دنیا
از این عاطفه های سرد
از این بی رحمیه مفرط
که قلب منو از سنگ کرد
میخوام دور شم از این مرداب
از این باغ بدون برگ
دیگه زندگی اسمش نیست
شده نفس زدن تو مرگ
میخوام نباشم اطراف
اونایی که منو کشتن
همونایی که عشقم رو
با نفرت از دلم بردن
میخوام گوشه ی تنهایی
تو زندون خودم باشم
بشم آغوش واسه دردام
روپاهای خودم پا شم
میخوام خط بکشم روی
تموم بد بیاریها
از این خونمردگی دور شم
سفر کنم تا دور دورا
میخوام رد بشم از روی
تموم خوش خیالیها
از این دل بستنا خسته ام
میخوام تنها باشم تنها