متن آهنگ
در سینه دلم رقص کنان است
وقتی سخن از عشق میان است
فارغ زهیاهوی دو عالم
با عشق دلم در هیجان است
در غمزه و هر پیج و خم عشق
صد رازِ به سر مُهر نهان است
گر از سر جان دل بسپاری
اسرار نهان بر تو عیان است
در دل بی خبران جز غم عالم غم نیست
جز غم عشق دلم را خبر از عالم نیست
حکمت از خلقت آدم یقیناً عشق است
هر که خاکِ رهِ این عشق نشد آدم نیست
هر ذره که در کُون و مکان است
بر محورِ آن در جریان است
شاعر به غزل خوانی و عارف
هر کس به طریقی پی آن است
عشقی که بُوَد نقطه پرگار
از ذاتِ خودِ حضرتِ جان است
من عاشقمو خالقِ این عشق
خود ناب ترین عشق جهان است
در دل بی خبران جز غم عالم غم نیست
جز غم عشق دلم را خبر از عالم نیست
حکمت از خلقت آدم یقیناً عشق است
هر که خاکِ رهِ این عشق نشد آدم نیست